به یاد او
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد نگاهی شیشه ای دارم، به سنگ مردمک هایت هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم» من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم "نجمه زارع"
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی فهمد
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد
Design By : ParsSkin.Com |